هنرمندنیوز: فیلم سینمایی آهو، برخلاف اکثر فیلم های حال حاضر سینما که روایتگر سینمای قصه گو، با درون مایه ای از روزمرگی یا هجویاتی در ژانر کمدی است، اثری ژرف و معناگرا را به تصویر کشیده که تامل و ظهور اندیشه را در پی دارد. سینمای گیشه، متاثر از فیلم های سخیف، سطحی و مبتذل، که اکثرا بر ظواهر و نشانه های اروتیک متمرکز شده ذائقه جامعه را با افت شدیدی مواجه کرده است که پیامد آن افول نگرش و اندیشه پدیدارشناسانه مخاطب است.
آهو فیلمی در ستایش عشق است که همزمان با تحول و خودشناسی، مخاطب را به تامل وا می دارد. نقش اصلی داستان یعنی پروانه، تکاملی از پروانگی را با بازی سپیده آرمان به تصویر کشیده است. آرمان با دانش و مهارت بازیگری خود، سیمایی نو و فرهیخته از بانوی اصیل ایرانی در سینما به شمار می رود که در میان انبوه چهره هایی شبیه به هم، با بازی تصنعی و اغراق شده که بیشتر تظاهر به عواطف و رفتاری خاص می کنند، جایگاهی ممتاز و درخور توجه را کسب کرده است که همراه سایر بازیگران شناخته شده در فیلم آهو، خوش درخشیده است.
فیلم، پاسخی به این سوال نیچه درکتاب اینک انسان است که می گوید: چگونه آنچه هستیم، می شویم. در فیلم دیالوگی از بنفشه با بازی سهیلا رضوی، چگونگی احوال پروانه را با داروهای آرامبخش، کتاب هایی که میخواند و فیلم هایی که می بیند وصف می کند که طبق اندیشه ی، (ما همان چیزی هستیم که می خوریم) که از بنیادی ترین اصول مکتب فیثاغورسیان است، به اهمیت خورد و خوراک در تنظیم سلامت جسم و روان انسان و به طبع آن تغییرات رفتاری تاکید دارد. پروانه روح خود را از قصه ها و اشعاری همچون پرویز دوایی، آثار فاخر سینما همچون سه گانه کریستوف کیشلوفسکی، سینمای کیارستمی و موسیقی بنان، غنی می سازد. بازی سپیده آرمان در فیلم آهو، همزمان یادآور ایستایی شخصیت آرام و در خود فرو رفته ژولیت بینوش در فیلم آبی کیشلوفسکی و حس طبیعت دوستی نشات گرفته از شخصیت های سبک کیارستمی است. پروانه در کتاب های پرویز دوایی، به یاد معشوق از دست رفته خود، زندگی می کند. او شعری می شود که می خواند و سرنوشتی می سازد که از این عادت ها وام می گیرد.

سپیده آرمان با تکنیک های زبان بدن، به خوبی میزان رغبتی که پروانه برای ارتباط گیری با شخصیت سعید و آقای کیانی داشت را به نمایش گذاشته است. او در تقابل با علی مصفا، حالتی تدافعی با زاویه تعاملی بسته را با استفاده از قفل کردن دستانش و پا روی پا انداختن به خود می گیرد اما در برخورد با حامد کمیلی، زبان بدن او کاملا باز و پذیرای برقراری ارتباط است. آرمان، هوشمندانه با کنترل بیان و لحن خود، بی رمقی و کرختی و از سوی دیگر، کلامی قوی و محکم را متناسب با نوسانات خلقی پروانه که با اختلال سوگ دست و پنجه نرم می کند ایجاد کرده است. او به فن بیان کاملا مشرف است، مثلا پلانی که در جواب چوپان، با آکسان گذاری و مکث های به موقع، دیالوگ خود را بر زبان می آورد (خونم همین نزدیکه… برای پیاده روی… گاهی میام… حاشیه جنگلُ… این سمتی…) و حس بی هدف پرسه زدن و بی تفاوتی را به مخاطب منتقل می کند. یک بُعد مقتدر شخصیت پروانه را در لحن قاطع او به هنگام ایفای نقش در مقابل بازی با سید مشاهده می کنیم و عکس آن را در بخش های دیگر فیلم که با لحنی اندوهگین و درمانده پرداخت شده است.


آرمان با استفاده ظریف از عضلات صورتش، طوری بهره گرفته است که نه اغراق آمیز جلوه کرده و نه در کلوزآپ ها مخاطب را آزار می دهد بلکه به القای احساس و طبیعی شدن بازی کمک کرده است و آرمان را در زمره افراد با مهارت بالای بازیگری قرار می دهد. گواه این مهارت و دانش بازیگری سپیده آرمان، در سکانسی که بنفشه و چوپان در کنار یکدیگر مشغول صحبت هستند و پروانه، تلفن همراه خود را جواب می دهد نمایان است.
ذوق و قریحه هنری و دانش ادبی در شخصیت شاعرانه سپیده آرمان، بی شک او را به نقش پروانه، نزدیک تر کرده است که گاها تداعی گر فروغ فرخزاد برای مخاطب خواهد شد. همچنین بینش و ذهن پژوهشگر او در تجارب پیشین روزنامه نگاری، به ارتباط گیری در فرم و محتوای بدنه فیلمنامه جان داده است تا در پس هر نمادی، پرسشگری و معنا سازی در ذهن مخاطب را ایجاد کند. در فیلمنامه که به انواع مختلفی از شخصیت پردازی با تیپ های متفاوتی از مردان روبروییم، ردپایی از یک نویسنده زن می بینیم که مانند شعری عاشقانه، تار و پود فیلمنامه را به هم بافته است. این اثر که به قلم سپیده آرمان و هوشنگ گلمکانی نگارش شده در قالب داستانی عاشقانه به سیر شناختی و معرفت شناسی در انسان پرداخته است که از من، به جز من می رسد و با شناخت خود به آگاهی ناشناخته ها دست می یابد.

آهو، به واسطه سبک مفهومی که دارد سرشار از ارجاعات نمادین است مانند تیتراژ ابتدایی فیلم، که با تصاویر وهم آمیز و تکرار صحنه هایی از انبوه درختان جنگل، در پلانی که پروانه مشغول تماشای تابلو نقاشی از منوچهر نیازی است تکرار می شود. قابی مملو از درخت که نشان از زایش دوباره و حیات بخش انسان است و سرآغاز نخستین پیوند بین سعید و پروانه می شود و یا مفهومی که در این مونولوگ ((مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد)) نهفته است که تنها عاشقان حقیقی درد آن را احساس می کنند.
این اثر را بدون از دست دادن یک صحنه یا یک دیالوگ، باید دید چرا که در هر قاب از فیلم، پیامی در گره گشایی ماجرا خلق می شود و از معدود فیلم های ساخته شده در دهه اخیر است که با هر بار دیدن مجدد آن مفهومی جدید بدست خواهد آمد و لذت آن را دو چندان خواهد کرد. آهو در کنار بازیگران درجه یک، فیلمنامه ای عمیق و معناگرا، قاب بندی بی نقص، موسیقی با شکوه و تاثیرگذار و کارگردانی هنری، لحظاتی ناب و شاعرانه را خلق کرده و دین خود را به مشتاقان سینمای معناگرا ادا کرده است.

نویسنده: مریم ولی زاده