پاییز غم انگیزی برای اهالی هنر و مردم هنردوست بود، فردوس کاویانی، آتیلا پسیانی، آرش میراحمدی، داریوش مهرجویی و… تا چند روز پس از فوت هر کدام از این بازیگران و هنرمندان تیتر اخبار و خبری داغ برای فضای مجازی، اما پس از مراسم خاکسپاری و مراسم یادبود دنیا به روال عادی بازمی گردد و همه چیز فراموش می شود و حتی خانواده آنها که تا چند روز در کانون خبرها هستند و همه به آنها قول پشتیبانی، همراهی و دلسوزی می دهند، سپس به خاطره ها سپرده می شوند، همیشه همین بوده چه پس از درگذشت عباس کیارستمی و چه خودکشی! کیومرث پوراحمد و همه و همه، حالا بابک نوری بازیگر سینما، تئاتر و تلوزیون از پشت پرده تلخی می گوید که بغض فروخورده چندساله اوست، بابک نوری را با بازی در سریال ها و فیلم های سینمایی از سالهای دور او را می شناسیم، از سریال کلانتر و مجموعه دلبندم تا فیلم خداحافظ رفیق و گل یخ و… حالا او از بغضی برایمان می گوید که سالهاست آن را فروخورده است اما با مرگ استاد داریوش مهرجویی از پشت پرده تلخ خانواده بزرگان سینما حرف می زند، نوری حرف هایش را با این جمله آغاز می کند: یاد گرفته ایم در هر مراسم یادبود و یا خاکسپاری بگوییم هوای هنرمندان و پیشکسوتان را نداریم و نداشته ایم و حالا خیلی دیر شده، اما هیچ کس نمی گوید که باید هوای خانواده سینما را داشته باشیم، نه درس می گیرند آنها که دستشان به جایی وصل است و می توانند که هوای آنها که هستند داشته باشند و نه دارند و نه کاری می کنند، فقط حرف می زنند و گلایه می کنند. او ادامه می دهد: این روزها شاهد هستیم که بزرگانی از سینمای ما می روند، بزرگانی که تکرارنشدنی هستند و متاسفانه دیگر جایگزینی برای آنها نیست. پس از رفتن هر کدام از این بزرگان  به آنها می پردازیم، این پرداختن ها درحد همان مراسم یادبود و تشییع و اگر هم خیلی دوام بیاوریم تا مراسم چهلم است، اما بعد از این اتفاق ها، خانواده های این عزیزان رها می شوند، فراموش می شوند ودیگر کسی سراغشان را نمی گیرد، خانواده هایی که اگر همراهی آنها نبود شاید آدم های بزرگ و به نام سینما و تلویزیون کشورمان پله ها موفقیت را طی نمی کردند. خانواده هایی که سالها با دارایی و نداری این عزیزان زندگی کردند، با کار عجیب و غریب سینما که زمان نمی شناسند کنار آمدند.


این بازیگر ادامه می دهد: بغض فروخورده من برای امسال و پارسال نیست، برای سالهای زیادی است که شاهد بی مهری های زیادی نسبت به بزرگان هنر کشور بودم. من شاهد بودم و هستم که خانواده های این عزیزان با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم کردند و حتی این روزها هم درگیر هستند. بارها گفته ایم، گفته ایم که باید فکر اساسی برای امنیت شغلی هنرمندان داشته باشیم، هرچند تا به امروز هیچ اتفاقی رخ نداده و فکر هم نمی کنم کاری انجام شود، دلیلش هم مشخص است، قرار است در سریال ها و  فیلم های سینمایی فقط یک سری از همکاران ما که هم عزیز هستند و البته کاربلد فقط حضور داشته باشند و دیگران فراموش شوند، بابک نوری اضافه کرد: اما بحث ما خانواده های عزیزان و بزرگان سینما هستند که باید به آنها پرداخته شوند، حالا پس از سالها دوست دارم از خانواده هایی بگویم که پس از درگذشت هنرمندها فراموش شدند، خانواده هایی مثل مشایخی، اسدزاده و… وی می گوید: از خانواده هرکدام از بزرگان حرف های زیادی برای گفتن دارم، مثلا خانواده استاد مشایخی که پس از درگذشت ایشان هیچ منبع درآمدی نداشتند، در زمان کرونا وقتی برای بستری به بیمارستان رفتند آنها را پذیرش نکردند و گفتند درصورتی این کار را می کنیم که پول به حساب بیمارستان واریز کنید و ساعتها با حال بد در حیاط بیمارستان بودند، شاهد هم دارم عزیزی که به وزیر و وکیل تماس گرفت که این عزیزان یادگار یکی از پنج تن سینمای ایران هستند به دادشان برسید، دلم می سوزد، من تا آخرین لحظه کنار استاد مشایخی بودم، همان عیدی که استاد از این دنیا رفتند من شب سال تحویل در کنارشان بودم، همان سال آقای مشایخی بزرگ دنبال کار بودند و از فیلمنامه هایی می گفتند که خودشان نوشته بودند و گویی نقشی که می خواستند بازی کنند ولی به ایشان سپرده نمی شد، شاید برای خودشان نوشته بودند، یک بار به ایشان گفتم استاد دیگر وقت استراحت کردن شماست، اما حرفی به من زد که تا به امروز هر وقت به خاطر می آورم قلبم از غصه به درد می آید، استاد گفتند اگر کار نکنم از کجا باید زندگی من بگذرد؟ چگونه پذیرای مهمانهای عزیز و بیشماری باشم که با عشق سراغم می آیند؟ و به واقع چنین بود، می توانم قسم یاد کنم که هیچ زمان خانه استاد مشایخی را بدون مهمان ندیده ام، چه صبح بود و چه حتی دیر وقت شب، این بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون ادامه داد: همان شبی که پیکر استاد مشایخی را از خانه بیرون بردند، آقای مسجد جامعی از اعضای شورای شهر هم حضور داشتند، آقای مسجدجامعی به همسر استاد مشایخی گفتند آیا کاری برای انجام دادن هست؟ همان موقع من گفتم کاش خیابانی و یا کوچه ای به نام استاد کرده بودید، آیا حقشان این نبود؟ که خوشبختانه با مساعدت آن زمان شورای شهر این اتفاق افتاد که هنوز پیکر استاد را به خاک نسپرده بودیم خیابان ج در ولنجک به نام جمشید مشایخی شد، اما کاش این اتفاق در زمان حیات ایشان رخ می داد. این کار و این حرکت بایستی برای تمامی هنرمندان بزرگمان در زمان زنده بودنشان اتفاق بیفتد که انگیزه ای برای خودشان و خانواده همیشه صبورشان باشد، نوری گفت: نمونه دیگر استاد داریوش اسدزاده بودند. شاید باورکردنش سخت باشد، تمام دارایی این استاد بزرگوار ۱۳۰۰ جلد  کتاب بود که پس از فوتشان به خانه تئاتر اهدا شد. یک موجودی ناچیز در یک بانک و یک موبایل! خانه استاد اجاره ای بود و همان روز خاکسپاری صاحبخانه برای تخلیه خانه اقدام کرد و گفت تا امروز هم به خاطر استاد اسدزاده و به احترام ایشان اجازه دادم حضور داشته باشند، حالا چه کسی از همسر ایشان خبر دارد و چه کسی می داند که این روزها در یک خانه اجاره ای کوچک در قم زندگی سختی دارند، کسی احوالی از ایشان می پرسد؟ کسی که سالها مراقب و درخدمت استاد بود، البته همیشه حمایت مالی مدنظر نیست، بگذارید مثال دیگری بزنیم، استاد محسن قاضی مرادی و همسر هنرمندشان سرکارخانم مهوش وقاری، خانم وقاری تا آخرین لحظه کنار  استاد قاضی مرادی بودند و سر هیچ کاری نرفتند، آنها زندگی را با همان پس اندازی که داشتند سپری کردند اما پس از فوت استاد کدام یک از کارگردانان و تهیه کنندگان از خانم وقاری دعوت به کار کردند؟ آیا نباید بیشتر از قبل هوای این عزیزان را داشته باشیم؟ چرا مجلات و خبرگزاری ها فقط دنبال سلبریتی ها هستند؟ آیا این هنرمندان واقعی و دلسوز و کهنه کار حقشان این است که نگران کار و در نهایت نگران دستمزدشان باشند که تا یاد دارم همیشه حق خوری بوده و به نحوی بخشی از دستمزدشان پرداخت نشده در حالیکه این روزها سلبریتی ها اولا که قراردادشان را اول می گیرند، آنهم به ارز دیجیتال که مالیاتی برایشان ثبت نشود، جالب است نه؟! همین اواخر استاد فردوس کاویانی نازنین را به یاد بیاورید. من تا آخرین دقایق با خانواده او در تماس بودم، آیا کسی به این فکر بود که هزینه درمان استاد از کجا تامین می شود؟ پسر و دختر استاد کاویانی درکنار مادرشان تمام قد درخدمت استاد بودند و به بهترین نحو از ایشان مراقبت کردند، آخر یعنی چی؟ این بازیگران قدیمی متعلق به دورانی هستند که دستمزد ها آنچنانی نبود و همه با عشق و علاقه کار می کردند و خبری از قراردادهای میلیاردی هم نبود، پس بنابراین پس اندازی در کار نبود. این خانواده ها سربلند زندگی کردند درحالیکه کسی صدا و گله و شکایتی از آنها نشنید، نوری اظهار داشت: تنها جمله تکراری این است که هوای هنرمندان را داشته باشید، آیا نباید هوای خانواده هنرمندان را داشته باشیم؟! این بزرگان پول های سلبریتی ها را نگرفتند و با عشق کار کردند، با نجابت و بزرگی زندگی کردند، وی ادامه اداد: متاسفانه مثال های زیادی می توانیم از وضعیت خانواده بزرگان سینما بزنیم، مثلا پس از ماجرای دردناکی که برای استاد کیومرث پور احمد رخ داد، آیا تا به امروز کسی به سراغ خانواده ایشان رفته و یا به برادرشان مهرداد پوراحمد کاری برای کارگردانی پیشنهاد شده است؟ او سالهاست می خواست ادامه مجموعه سرنخ را با مشاوره کیومرث خان بسازد که نساخت و شاید هیچ وقت دیگر هم ساخته نشود و نوشته های زیبای مرحوم پوراحمد در گذر زمان مفقود شوند، اصغر شاهوردی که یکی از صدابرداران به نام این کشور است که در حین فیلمبرداری فلج شده و نزدیک به بیست سال است که بدون حرکت و تکلم، همسرشان از ایشان مراقبت می کنند و همکاران او را فراموش کرده اند، سالهاست خانواده این عزیز در کنارش هستند اما واقعا کسی به یادشان هست و از آنها سراغی گرفته اند تا گره از مشکل آنها بازکنند؟ یا حتی تماسی برای احوالپرسی یا تعارف با ایشان نمی گیرند!
این روزها هم در سوگ استاد مهرجویی نازنین و همسر محترمشان نشسته ایم، آیا پس از گذشت چهلم این عزیزان آیا حواسمان به دختر جوان آنها است؟ او هم فراموش می شود، مثل خیلی ها، مثل استاد ناصر ملک مطیعی که حتی مصاحبه آخر او را هم اجازه پخش ندادند و او با گریه گفت دیگر ما فراموش شده ایم و به پایان خط رسیده ایم، امیدوارم همه دست به دست هم بدهیم تا پایان خط برای هنرمندان عزیز کشورمان و خانواده آنها زیبا و پر از آرامش باشد.

تنظیم گفتگو: جعفر پاکزاد